هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

خاطرات احتمالی هر جنین !

تا چند وقت پیش نبودم. اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم. و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت، صا ح ب خانه مرا بیرون می اندازد. و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!  اظهار وجود :  هنوز کسی از وجودم خبر ندارد. البته وجود که چه عرض کنم . هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم، همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد .  زندان :  گاهی وقت ها فکر میکنم، مگه چه کار بدی کردم که، مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟ !!!!!!!!!  فرق اینجا با آنجا :  داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما ج...
19 مرداد 1392

آگاهی از بارداری

خلاصه فرداش کلی بی تاب بودم که زود اداره تعطیل بشه و برم جواب آزم رو بگیرم.  به راننده سرویس گفتم که جلو درمانگاه نگه داره وقتی جواب رو گرفتم باورم نمی شد فکر می کنی عدد بتا چند بود ؟؟؟؟؟؟؟   6530  !!!!!!!!   باورت می شه ؟    از حرف مسوول ازمایشگاه دیروزیه خیلی لجم گرفت  منم کلی خوشحال رفتم گل فروشی و سه شاخه گل به مناسبت سه نفره شدنمون گرفتم و بعد هم از قنادی کاج یه جعبه شیرینی خامه ای خوشمزه خریدم و رفتم خونه . سعی کردم قیافه امو ناراحت نشون بدم تا حداقل یه کم سورپرایز بشه ، ولی بابا مطمئن بود که تو هستی گل و شیرینی هم زیر چادرم قایم کرده بودم گفت چه خبر ؟ چی شد ؟  ...
19 مرداد 1392

بدون عنوان

بعد از اومدن تو تنها کسی که به جز من و بابا می دونست مامان بزرگ مهربونت (مامان زری ) بود و فرداش هم زنگ زد و به مامانی که من باشم تبریک گفت ، قرار شده قضیه فعلا سکرت بمونه تا تو خوب به دل مامان بچسبی و بعد بقیه هم بدونند  مامان جون خیلی خوشحال شد و گفت هیچ خبری نمی تونست به این اندازه منو خوشحال کنه  گل مامان کلی خاطر خواه داریا . همه منتظر اومدنت بودن به شدت          ...
19 مرداد 1392

تقویم تاریخ 2

هیچی اون شب گذشت فرداش که یکشنبه بود بعد که از اداره اومدم دوباره یه حس مادرانه (!) بهم گفت بی بی چک بذارم  بی بی چک دیشب تو سطل بود و در کمال تعجب دیدم که کاملا دو خطه شده ( یعنی + شده ) .  دوباره بی بی چک گذاشتم و بعد از چند ثانیه یه خط خیییییییییییییییلی کمرنگ ظاهر شد . دیگه طاقت نیاوردم  و چون بابایی هم خونه نبود سریع رفتم درمانگاه رسول ا... نزدیک خونه و آز دادم گفت 1 ساعته دیگه جوابش میاد .  1 ساعت بعد که رفتم گفت آزمایش مثبته ولی عدد بتا خیلی ضعیفه تا فردا دارو نخور بعد بیا جواب عددی بگیر . خلاصه نذاشت درست و حسابی خوشحال بشم .  آخه عدد پایین بتا نشونه بارداری خارج رحمی هست . خلاصه ...
19 مرداد 1392

تقویم تاریخ !

سلام عزیز دلم ، امروز دقیقا چهار ماه و نیم هست که تو شکم مامانی هستی .  مدتی بود وبلاگتو ساختم ولی چون نمی دونستم جنسیتت چی هست نمی تونستم راحت برات بنویسم . الان فهمیدم که عزیز دل ما یه دخمل مامانی هست    خوب بذار از اول برات تعریف کنم . از همون روزی که فهمیدم تو شکم مامانی هستی :    روز هشتم مهر بعد از ظهر :  روز هشتم مهر بود که دیگه تصمیم گرفتم بی بی چک بذارم با اینکه 4 روز تاخیر داشتم (چون دخملی دیگه راحت با هم حرف می زنیم ، تو هم همیشه با مامان راحت باش و مهمترین و خاص ترین حرفاتو به مامان بگو گلم  )   قبلش هم با اینکه بی بی چک داشتم ولی می ترسیدم منفی باشه...
19 مرداد 1392

مهمونی افطاری

شب جمعه خونه خاله آمنه افطاری دعوت بودیم . به مناسبت خونه جدیدشون   مادر جون می گه قدم هلیا خانم بوده که خاله آمنه خونه دار شده .  مامان بزرگ من هم خیلی حالش بد بوده و الان خدا رو شکر خیلی بهتره و فامیل مامان همه می گن قدم گل دختر ما بوده  غزل می گه پیروزی تیم ایران مقابل کره جنوبی هم به خاطر قدم شما بوده  ایشالله که همینجوری باشه گلم  اون شب خوابت میومد و افتادی رو گریه همه می خواستند شانسشون رو امتحان کنند که می تونند شما رو آروم کنند یا نه ، عمو کورش ، عمو امیر ، خاله آمنه ، خاله لیلا و ... و در نهایت تنها کسی که موفق شد بابایی بود ای دخمل بابایی بلا  خلاصه خیلی خوش گذشت  همه بچه ها کل...
14 مرداد 1392

بدون عنوان

همه عکسهایی که تو این وبلاگ هست زحمت گرفتن ، ویرایش و گذاشتنشون تو وبلاگ با بابای نی نی هست که همینجا من و هلیا از بابایی تشکر می کنیممممممممممممممم  دست دست به افتخار بابایی  ...
8 مرداد 1392